فرهنگ مصرفی و ابتذالِ معنا: بازاندیشی در جایگاه کتاب

یکشنبه, 23 شهریور,1404
فرهنگ مصرفی و ابتذالِ معنا: بازاندیشی در جایگاه کتاب

فرهنگ مصرفی و ابتذالِ معنا: بازاندیشی در جایگاه کتاب

 

بهاره احمدی

دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی گیلان

 

در جامعه معاصر که منطق سرمایه‌داری مصرفی بر بسیاری از عرصه‌ها سایه انداخته، کتاب و فرهنگ نیز از فرایند کالایی‌شدن در امان نمانده‌اند. آنچه زمانی نماد تعمق، رهایی و اندیشیدن بود، امروز بیش از هر زمان دیگر در معرض تهدید «مصرف‌گرایی نمادین» قرار گرفته است. دیگر کتاب تنها به‌خاطر محتوای فکری یا لذت مطالعه ارزشمند تلقی نمی‌شود، بلکه به قاب عکسی، به ویترینی برای نمایش سبک زندگی و به نشانه‌ای برای تمایز اجتماعی بدل شده است.

شبکه‌های اجتماعی در این میان نقشی تعیین‌کننده ایفا کرده‌اند. این فضاها که بر منطق شوآف و بازنمایی مداوم خود بنا شده‌اند، کتاب را نیز همچون دیگر کالاها در چرخه مصرف نمایشی قرار داده‌اند. همان‌گونه که ژان بودریار از «جامعه نمایش» سخن می‌گوید، آنچه اهمیت می‌یابد نه خودِ شیء، بلکه نشانه و تصویر آن است. کتاب در این منطق، بیش از آن‌که برای خواندن خریداری شود، برای دیده‌شدن و نشانه‌گذاری فرهنگی به کار می‌رود.

از منظر بوردیو، سرمایه فرهنگی یکی از ابزارهای اصلی افراد برای کسب منزلت و تمایز اجتماعی است. در جهان امروز، بسیاری از کاربران با انتشار عکس از قفسه‌های کتاب، نقل‌قول‌های ادبی یا حتی جلد کتاب‌های پرفروش، در حال انباشت و نمایش سرمایه فرهنگی خویش‌اند. این نمایش، حتی اگر ریشه در میل واقعی به مطالعه داشته باشد، در سطح نمادین کارکردی منزلتی پیدا می‌کند: کتاب به همان میزان کارکردی مصرفی و تزئینی دارد که یک کیف لوکس یا گوشی آخرین مدل.

در چنین فضایی، خطر ابتذال معنا جدی است. وقتی کتاب صرفاً به نشانه‌ای برای مصرف بدل شود، رابطه اصیل میان خواننده و متن گسسته می‌گردد. تجربه‌ی اندیشیدن، غرق‌شدن در جهان‌های تازه و حتی چالش با افکار نویسنده جای خود را به تولید تصویر و قاب‌هایی می‌دهد که قرار است در استوری‌ها و پست‌ها دست به دست شود. به‌تعبیری، کتاب از «وسیله‌ای برای گفت‌وگو با خود» به «ابزاری برای سخن گفتن به دیگران» تقلیل می‌یابد.

با این حال، این پدیده کاملاً یک‌سویه نیست. همان‌طور که کالایی‌شدن فرهنگ تهدیدی جدی به شمار می‌رود، می‌تواند فرصت‌هایی نیز ایجاد کند. در بسیاری از موارد، همین نمایش‌ها سبب آشنایی مخاطبان تازه با کتاب‌ها می‌شود. ممکن است فردی صرفاً به‌دلیل دیدن یک تصویر زیبا یا هشتگی پرکاربرد، به سراغ کتابی برود و به مطالعه علاقه‌مند شود. در واقع، حتی مصرف‌گرایانه‌ترین نمایش‌ها نیز می‌توانند ناخواسته دریچه‌ای به سوی تجربه‌های اصیل‌تر بگشایند.

پرسش اساسی اینجاست: ما چگونه می‌توانیم میان «کتاب به‌مثابه کالا» و «کتاب به‌مثابه تجربه» تمایز بگذاریم؟ شاید پاسخ در نوع مواجهه فردی و جمعی با فرهنگ نهفته باشد. اگر کتاب به ابزاری برای رقابت نمادین و ساختن پرستیژ فروکاسته شود، بی‌تردید ابتذال معنا بر آن سایه خواهد انداخت. اما اگر بتوانیم حتی از دل همین نمایش‌های سطحی، فضایی برای گفت‌وگو، نقد و تعمق پدید آوریم، آنگاه کتاب دوباره جایگاه خود را به‌عنوان ابزار رهایی ذهن و گسترش افق‌های اندیشه بازخواهد یافت.

 مسئله فقط به کتاب محدود نمی‌شود؛ این روند بخشی از ساختار کلی جامعه مصرفی است. از مد و موسیقی گرفته تا سفر و حتی مناسک دینی، همه در معرض تبدیل‌شدن به کالاهای نمایشی‌اند. آنچه فرهنگ را از درون تهی می‌کند، نه صرفاً مصرف آن، بلکه مصرف به قصد نمایش است. جامعه‌ای که در آن ارزش‌ها در قالب «چقدر دیده می‌شوند» سنجیده می‌گردد، به‌ناگزیر معنا را فدای فرم می‌کند.

در پایان باید پرسید: کتاب در عصر شوآف چه نقشی بر عهده دارد؟ آیا تنها به کالایی برای مصرف نمادین بدل شده است یا هنوز توان مقاومت در برابر منطق بازار و نمایش را دارد؟ شاید پاسخ ساده نباشد. اما می‌توان گفت تا زمانی که حتی یک نفر کتابی را نه برای عکس‌گرفتن بلکه برای اندیشیدن ورق بزند، کتاب همچنان قدرتی رهایی‌بخش خواهد داشت. آنچه مهم است بازاندیشی در شیوه مواجهه ما با فرهنگ است: آیا می‌خواهیم آن را به ویترین مصرفی بدل کنیم، یا می‌خواهیم از دل آن راهی برای بازشناسی خود و دیگری بیابیم؟