مازندران بهعنوان بخشی جداییناپذیر از ایران، یکی از مهمترین مناطق باستانی کشور و نیزاز جمله قدیمیترین سکونت گاه انسان در حاشیه دریای مازندران به حساب میآید که بر اساس آخرین یافتههای باستانشناختی، از ابزار سنگی بهدستآمده که شامل خراشندهها و تبرهای سنگی است، قدمتی چهارصد هزار ساله دارد، یعنی مربوط به دوران کهن سنگی یا آشل میباشد.(1)
با این همه هیچ آگاهییی از انسانهای ابزار ساز ساکن در کرانه جنوبی دریای مازندران، از چهارصد هزار سال پیش تا پنجاه الی هفتاد هزار سال بعد از آنکه نشانههای آنان در غار هوتو بهدستآمده در دست نیست، (2) و نیز، علیرغم گزارشهای باستانشناختی از سه اسکلت انسان یافته شده مربوط به این دوران با پیوست این تحلیل که:" انسانهای کامل و جدیدیاند که آنان را نیای مستقیم بشر امروزی میدانند"(3) تا دوران نوسنگی که دو واقعه مهم یعنی عصر یخبندان و دوران باران را پشت سر گذاشتهاند، هیچ نمیدانیم، منتها دانسته است دو رخداد مهم پس از نطق و تکلم یا سخن گفتن و نیز کشف آتش، که عامل ساخت و ادوات در عصر نوسنگی ست، به وقوع پیوست، و آن دامداری و کشتکاری ست، که استخراج فلزات و اختراع خط یا کتابت را هم به همراه داشت. یعنی مردمان آن روزگار بزرگترین و مهمترین پیشرفت را در راه تعالی خود پدید آورده بودند.
مولف کتاب "باستانشناسی ایران باستان"، بر این نکته تاکید دارد که:" در هیچ از نقاط ایران اطلاعات مبسوطی دربارهی دورانهای گذشته مردم این سرزمین مانند اطلاعات بهدستآمده در غارهای کمربند و هوتو [ واقع در بهشهر مازندران ] کشف نشده است."(4) بدون تردید چنین مردمی نمی توانستند نسبت به سه حوزه یادشده یعنی از چگونگی پیدایی جهان، تکوین حیات و آفرینش انسان در پروسه زمان به ویژه از هزاره پنجم تا هزاره دوم پیش از میلاد با توجه به دستاوردهای که در زمینه رمهداری، کشاورزی، ذوب فلز، پارچهبافی، رنگریزی، سفاگری و... داشتند بیتفاوت بوده باشند. حتی اگر اطلاعات ما دراینباره بسیار اندک باشد.
بنا به شرح آمده بهنظر میرسد پرداختن به برخی همسانیها و همگونیهای افسانههای قومهای مازندرانی و اقوام ایرانی به لحاظ تطبیق جهت شناخت تبادل فرهنگی و یا بهرهمندی از باورهای آئینی قومهای غیرآریایی کرانه جنوبی دریای مازندران توسط اقوام ایرانی و نیزتحمیل باورهای آیينی آریایی به قومهای غیر ایرانی ساکن در کرانه جنوبی دریای مازندران که بهطور غالب به شیوه خشونتآمیز بوده، لازم باشد، که از جملهی آن درباره جایگاه گاو و انسان در باورهای آئینی دو قوم هوریانی و ایرانی ست، با این اشاره که حضور گاو در زندگی مادی مردم مازندران باستان بنا به یافتههای باستانشناختی به هزارهی پنجم پیش از میلاد برمیگردد. به روشنی میتوان به این نکته اشاره داشت که مقام و اهمیت این حیوان پرثمر، در فرهنگ اقوام غیرایرانی کرانه جنوبی دریای مازندران، تا به آن اندازه بود که آن را بهصورت پیکرکهای سفالی میساختند. بنابراین میتوان این گمان را مطرح کرد که به لحاظ جایگاه و مرتبه، به احتمال قریب به یقین، به توجه به یافتههای باستانشناختی دارای قداست بودهاند، گفتنی ست قدمت این اندیشه، به هزاران سال پیش از ورود آریائیان، به مازندران باستان، بر میگردد.(5)